بال کاغذی

با این بال های کاغذی می توان به ثریا رفت

بال کاغذی

با این بال های کاغذی می توان به ثریا رفت

بال کاغذی

اینجا خانه جدید من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

مطالبی که مرا به تلاش بیشتر وادار می کنند

یکی از مطالبی که چند وقت ئیش خوندم و خیلی بهم انرژی داد و سرلوحه کارم قرار دادم:



خانم مروتی را خوب یادم هست. اگر چه سیزده سال از آخرین باری که او را دیدم گذشته است. برای تایپ بخش‌هایی از کتاب انسیس (اولین کتاب تالیفی زندگیم) با او آشنا شدم. زرنگار می‌دانست. برای دوستانی که جوان‌تر هستند و زرنگار برای آنها نام آشنایی نیست باید بگویم که زرنگار برنامه ای برای تایپ و صفحه بندی بود که در آن سالها خیلی رایج بود. آن روزها هنوز Quark و Word و InDesign رایج نبودند و صفحه بندی متون فارسی در زرنگار و برنامه‌های مشابه انجام می‌شد.

البته کار صفحه بندی توسط او به دلایلی انجام نشد و نهایتاً به دست ناشر انجام شد. اما آنچه برای من از خانم مروتی ماند، خاطره‌ی یک غروب زمستانی در زیرزمین‌ یکی از پاساژ‌های خیابان انقلاب بود که هنوز هم برایم درس است و می‌کوشم آن را همیشه رعایت کنم.

سرد بود و تاریک و من از راه دانشگاه به خانم مروتی سر می‌زدم که ببینم همه چیز خوب است یا نه. خصوصاً اگر در تایپ فرمول‌ها مشکلی داشت و سوالی داشت، کمکش می‌کردم.

با هم نشستیم و متن‌ها را تطبیق دادیم و کار من تمام شد. خسته بود. آن روز زیاد کار کرده بود. این را می‌شد از چهره‌اش فهمید. کیفش را کنارش گذاشته بود و آماده‌ی رفتن بود. گفتم: شما هم تشریف می‌برید؟ گفت: خسته‌ام. اما یک پاراگراف دیگر تایپ می‌کنم و بعد می‌روم.

به احترام او ایستادم تا وقتی که آن مغازه‌ی کوچک را در آن پاساژ خلوت تعطیل می‌کند، کنارش باشم و لااقل تا پله‌های بالا با او بیایم. وقتی پاراگراف را تایپ کرد به من رو کرد و گفت:

پاییز

سلام به همه دوستان

روز اول مهر میخواستم پست بذارم و پاییز را به همه دوستان تبریک بگم

ولی وقت نشد

چه حس خوبی داشتم

هوای خنک گزنده

ترافیک

چشم های پف کرده بچه ها

و...

دلم مدرسه خواست


زندگیتان پر مهر باد